پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸)، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹) نیکو رو، زیبا، پاک چهر
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مِثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کِرو بود (سعدی - ۱۴۸)، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹) نیکو رو، زیبا، پاک چهر
سبک روی. بدگوهر. وقیح. پررو. بی شرم: همه ساله تا بود خونریز بود سبکرو و بدگوهر و تیز بود. فردوسی. هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم هم سبک روح بفضل و هم سبکروی بجاه. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 359)
سبک روی. بدگوهر. وقیح. پررو. بی شرم: همه ساله تا بود خونریز بود سبکرو و بدگوهر و تیز بود. فردوسی. هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم هم سبک روح بفضل و هم سبکروی بجاه. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 359)
بمعنی سبکپای که گریزپای و تند و تیز رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان). شتاب رو. (شرفنامه) (رشیدی). مرادف سبک جولان و سبکپای و سبک رکاب. (آنندراج). مقابل گران رو: یکی جعدمویی هیونی سبک رو تو گویی یکی محملی مولتانی. منوچهری. زیرا که فروردین سبک روتر بود و بگران روتر همی رسید. (التفهیم). نه پایی که خود را سبک رو کنم نه دستی که نقش کهن نو کنم. نظامی. زگردشهای این چرخ سبک رو همان آید کز آن سنگ و از آن جو. نظامی. و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... (جهان دانش ص 114). سبک روان به نهان خانه عدم رفتند بر آستان چو نعلین بماند قالبها. صائب (از آنندراج). فروغ زندگانی برق شمشیر است پنداری نفس عمر سبکرو را سر تیر است پنداری. صائب (از آنندراج). ، روان. زودهضم. گوارا: و آنگاه این شراب ستوده آن وقت بود و تلخ بود و خوش طعم بود و سبک رو بود و بقوام معتدل بود نه تنک و نه سطبر و خوشبوی بود. (هدایه المتعلمین)
بمعنی سبکپای که گریزپای و تند و تیز رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان). شتاب رو. (شرفنامه) (رشیدی). مرادف سبک جولان و سبکپای و سبک رکاب. (آنندراج). مقابل گران رو: یکی جعدمویی هیونی سبک رو تو گویی یکی محملی مولتانی. منوچهری. زیرا که فروردین سبک روتر بود و بگران روتر همی رسید. (التفهیم). نه پایی که خود را سبک رو کنم نه دستی که نقش کهن نو کنم. نظامی. زگردشهای این چرخ سبک رو همان آید کز آن سنگ و از آن جو. نظامی. و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... (جهان دانش ص 114). سبک روان به نهان خانه عدم رفتند بر آستان چو نعلین بماند قالبها. صائب (از آنندراج). فروغ زندگانی برق شمشیر است پنداری نفس عمر سبکرو را سر تیر است پنداری. صائب (از آنندراج). ، روان. زودهضم. گوارا: و آنگاه این شراب ستوده آن وقت بود و تلخ بود و خوش طعم بود و سبک رو بود و بقوام معتدل بود نه تنک و نه سطبر و خوشبوی بود. (هدایه المتعلمین)
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) : به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ. صائب (از آنندراج). به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد. وحید (ایضاً)
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) : به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ. صائب (از آنندراج). به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد. وحید (ایضاً)
ملک خوی. ملک خصال. فرشته خوی. فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیکخو: آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو هرزمان زنده شود نام ملک نوشروان. فرخی. و رجوع به ملک خوی شود
ملک خوی. ملک خصال. فرشته خوی. فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیکخو: آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو هرزمان زنده شود نام ملک نوشروان. فرخی. و رجوع به ملک خوی شود
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در 19500گزی شمال باختری میاندوآب و 15500گزی شمال شوسۀ میاندوآب به مهاباد. جلگه، معتدل و مالاریائی و دارای 564 تن سکنه. آب آن از سیمین رود. محصول آنجا غلات، چغندر وحبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در 19500گزی شمال باختری میاندوآب و 15500گزی شمال شوسۀ میاندوآب به مهاباد. جلگه، معتدل و مالاریائی و دارای 564 تن سکنه. آب آن از سیمین رود. محصول آنجا غلات، چغندر وحبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
رهوار. هملاج. (یادداشت مؤلف). اسب خوش راه. (ناظم الاطباء). جواد. (مهذب الاسماء) : زپویندگان هرکه بد نیک رو خورش کردشان سبزه و کاه و جو. فردوسی. امیر گفت... اسبی نیک رو از آخر خیلتاش را باید داد. (تاریخ بیهقی)
رهوار. هملاج. (یادداشت مؤلف). اسب خوش راه. (ناظم الاطباء). جواد. (مهذب الاسماء) : زپویندگان هرکه بد نیک رو خورش کردشان سبزه و کاه و جو. فردوسی. امیر گفت... اسبی نیک رو از آخر خیلتاش را باید داد. (تاریخ بیهقی)
دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ-میاندوآب. سکنۀ آن 104 تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ-میاندوآب. سکنۀ آن 104 تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)